از چنل پرنده ای در قفس خیال...

توی مجموعه ی هری پاتر ،
اشک مفهموم قشنگی داشت؛
هر اشکی که ریخته می‌شد حاوی خاطرات اون آدم بود، به نظر من اشکا همینقدر ارزشمندن،
چون توی هر کدوم یه خاطره،  
حتی چهره ی یه آدم نقش بسته؛
اشکا گنجینه ی آدمان 
که از دریچه ی روحشون سرازیر میشن!

pov:

+نه بابا اصلا شکلاتش تلخ نیست

->من بعد از اینکه خوردم و فهمیدم 83 درصده :

فکر کنم ممدعلیمو پیدا کردم:>

 نشود فاش كسي آنچه ميان من و تو ست

تا اشارات نظر نامه‌رسان من و توست

گوش كن با لب خاموش سخن مي‌گويم

پاسخم گو به نگاهي كه زبان من و توست

روزگاري شد و كس مرد ره عشق نديد

حاليا چشم جهاني نگران من و توست

گر چه در خلوت راز دل ما كس نرسيد

همه جا زمزمه عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ار نه

اي بسا باغ و بهاران كه خزان من و توست

اين همه قصة فردوس و تمناي بهشت

گفت‌و‌گوئي و خيالي ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به ديباچة عقل

هر كجا نامة عشق است، نشان من و توست

سايه ز آتشكدة ماست فروغ مه و مهر

وه ازين آتش روشن كه به جان من و توست

 

-سایه

برای تو

تو خوشگلی

مهربونی

آرومی

همدلی

جذابی

خاصی

زیبایی

با وقاری

دوست داشتنی ای...

 

 

اگه اول به خودت گرفتی، مغروری بیش نیستی😂

ولی اگه اول یاد اون شخص افتادی، تو یه دوست فوق العاده ای❤❤

 

 

 

 

Project Hail Mary

وسط امتحانا: کتاب 600 صفحه ای شروع کردم:)

با علمِ بر اینکه تهش قراره طرف بمیره:))))

 

ابزار جستجو در وبلاگ بلاگیکس